چند بار در چند هفته پیش در اتوبوس و مترو... این کتاب رو دست جوونهای هم سن و سال خودم دیدم... به نظرم جالب اومد که چندین نفر یک انتخاب مشترک داشته باشند...کنجکاو شدم و تصمیم گرفتم نگاهی به این کتاب بندازم... به نظرم یکی از زیبا ترین کتابهای رُمان معمایی هستش که یک جورایی میشه اونرو با کتابهای آگاتا کریستی مقایسه کرد...
«دختری در قطار» با روایتی مدرن، سراغ موضوعی کلاسیک میرود تا اینبار، وحشت و خون را از میان درد و رنج زنانه بیرون بکشد.
ریچل که زنی دائمالخمر است برای خودش ارزشی قائل نیست؛ از نظر او زنان فقط از دو وجه قابلتوجهاند: وضعیت ظاهری و نقش مادریشان. پس با این حساب، او که ظاهری معمولی دارد و نازاست، نمیتواند مورد توجه مردی واقع شود. موهبتی که احتمالاً از نظر او، زنهای دیگر قصه ـ آنا و مگان ـ از آن بهرهمندند.
ریچل بیش از آنکه در واقعیت زندگی کند، در خیال و بین آدمهای خیالیای که فقط خودش آنها را میبیند سیر میکند؛ آنقدر که درگیر حوادث بینشان میشود. حوادثی که هیچوقت رخ ندادهاند.
اما چه اتفاقی میافتد که زندگیِ زنهای این داستان، در هم تنیده میشود؟ پائولا هاوکینز برای بیان این داستان کار مهمی کرده؛ او دقیق و موشکافانه به اطرافش وآدمها ـ آدمهای معمولی ـ چشم دوخته است.
داستان او روایتی مدرن و چندصدایی از ماجرای سه زن است که هر کس از زاویه دید خودش آن را برایمان تعریف میکند...
توصیه می کنم به احترام نویسنده و ناشر حتما اونرو به صورت مکتوب خریداری کنین...
از کتاب خوندن لذت ببریم
دوستون دارم
برچسب : نویسنده : pgicto بازدید : 207