نگاهی که می کردی و دلم سر به راهت بود
کاش می دانستی، نبضِ تکرارِ نفس هایِ منی
کاش قدر می دانستی، آغوشم تکیه گاهت بود
آروز بود برایت داشتنِ من، نگفتی اما فهمیدم
منه ساده را بگو... به خاطرِ تو از دنیا هم بُریدم
قول دادی فرشته باشی، گلستان کنی خانه را
خودت گفتی که بهشت می کنی این ویرانه را
"دوستت دارم" زیبا ترین دروغِ لب هایت بود
نگاهِ گرم من اما، سایهِ اَمن شب هایت بود
دستت در دستانم اما، فکرت با دیگری بود
اشک هایت برای من، خنده ات با دیگری بود
زندگی آموخت به من؛ قصهِ غربتِ عشق را
سرنوشت رقم زد برایم، حسرتِ عشق را
ویران کردی، هر آنچه از دل برایت ساختم
بیچاره من که باز هم به خودم باختم
افسوس از این سادگی، دوباره دل دادم
چرا من؟ بی تو، برای تو به چاه افتادم
خسته ام از این عشق، دلم؛ آرام بگیر
از تو و عشق و دنیا ... دیگر شدم سیر
زندگی، تکرارِ افسانه هایِ شقایق است
زندگی زندانِ خوش رنگِ یک عاشق است
دُنیا... ثانیه ای دوستم نداشت، در عوض
"خدا" مرحمِ زخم هایِ این دقایق است
کلبه آرامش...
برچسب : سرنوشت,سرنوشت بیداد خراسانی,سرنوشت یک مبارز,سرنوشت الهه عضدی,سرنوشت سرهنگ معزی,سرنوشت ساز به انگلیسی,سرنوشت قاتل ستایش قریشی,سرنوشت انسان,سرنوشت سیمین صالحی,سرنوشت فریدون بویراحمدی, نویسنده : pgicto بازدید : 394