باز هم من و تو و همان درد جدایی
شب رسید و باز بوی تنهایی ام آمد
تو رفتی و ندیدی چه بر سر دلم آمد
تو رفتی و غرق شدم میان این بی قراری
از من فقط اشک ماند و از تو یک یادگاری
از آن همه خاطراتت چیزی نمانده کنارم
بی تو من ابر بهارم، هر ثانیه می بارم
این شبها ... منم و یاد آن نگاه زیبایت
با اشک هایم می مانم چشم به راهت
می خوابم تا در خواب ببینم تو را دارم
تا از ته دلم بگویم که چقدر دوستت دارم
شب رسید و باز من و شعر و قلم به دست
باز هم تو و اشکی که بر گونه ام نشست
کلبه آرامش...
برچسب : نویسنده : pgicto بازدید : 280