لیلی و مجنون

ساخت وبلاگ
غروب است و باز هم عطرِ نبودن تو

باز هم حسرت در آغوش کشیدن تو

چه کُنم؛ نمیروی از یاد من بیرون

نگُذار رویایم شود، دوباره دیدن تو

ماهِ من تویی؛ نه آنچه در آسمان است

آه که عشقم به تو بی حد و پایان است

چه پُر درد است حالِ عشق و عاشقی

رُخسارِ لاله ای اما به عطر یاس و رازقی

من عاشقم، اشک و لبخندم یکیست

تو اما بی وفا؛ بوسه اَت با دیگریست

وفا کُن با من که جفا کردن هنر نیست

عاشق از معشوق این قدر بی خبر نیست

بی تو آرزوهایم مثل دلم مُرده است

خوشبختی را نبودنت از دلم بُرده است

باکی نیست که همچو آتش، دلخون تو باشم

تو لیلی باش و بگذار که من، مجنون تو باشم

دردمندِ تو اَم؛ خودت دردِ مرا دوا کُن

این دوری و درد را از قلبِ من جدا کُن

بُگذار دوباره پرواز کُنم در هوایِ آغوشت

پرنده دلم را از این قفس رها کُن

(برای خواندن مطالبی با موضوعاتی گوناگون؛ میتونین به سایت شخصی من" وب سایت شخصی پوریا قلی پور"
سر بزنین.مرسی ازبودنتون...)


برچسب‌ها: عشق

نوشته شده در جمعه ۱۳۹۶/۱۱/۰۶ساعت 18:5 توسط پوریا|

کلبه آرامش...
ما را در سایت کلبه آرامش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pgicto بازدید : 231 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:05