رهایم نکُن

ساخت وبلاگ
عطرِ نفسهایت اینجاست؛ تو اما کُجایی

درمان من تویی؛ نه هیچ دارو و دوایی

"عشق یعنی تو"، همیشه خیالم این بود

ندانستم که عشق یعنی همان تنهایی

روزی و روزگاری، باغی بود و بهاری

رفتی اما لاله من، حالا منم با بی قراری

سایه مهرت گرم کرد زندگی ام را

آغوشِ تو در کرد زِ جانم خستگی را

من که وابسته اَت بودم، با من چرا

من که دلبسته اَت بودم؛ با من چرا؟

چطور بُریدی از من و تمام خاطراتت

رفتی و ماندم تا همیشه چشم به راهت

نامِ تو زیباتر از مهشید و خورشید

تو پاشیدی به جانم رنگ عشق و اُمید

آه که سخت است دوست نداشتنِ تو

بعد از آن همه عشق؛ حالا کنار گذاشتنِ تو

واژه واژه، نفس به نفس اَم تویی

بی تو هیچم؛ همه کَس اَم تویی

اما  ..... ببین که غرقِ التماسم

من خوب عادت عشق را می شناسم

هر شب می کِشم نقشِ تو را رویِ ابرها

ابر که نَه؛ اشکهای من شدند قد یک دریا

به آخر میرسد عُمرِ من و شعرِ من و جانِ من

تو را به خدا؛ رهایم نکُن با این درد بی انتها

(برای خواندن مطالبی با موضوعاتی گوناگون؛ میتونین به سایت شخصی من" وب سایت شخصی پوریا قلی پور"
سر بزنین.مرسی ازبودنتون...)


برچسب‌ها: عشق

نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۶/۱۱/۱۰ساعت 22:4 توسط پوریا|

کلبه آرامش...
ما را در سایت کلبه آرامش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pgicto بازدید : 227 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 12:05