من جز به آغوشِ تو به جایی عادت ندارم
من گذشته از خزان و مشتاق بهارم
من تَرکِ خود کرده اَم؛ تَرکِ دیار
تا رسیدن به وصال تو؛ بی قرار بی قرارم
ای که نوش لبانت از عسل شیرین تر
ای که نور نگاهت از آسمان رنگین تر
مرا پناه بده در عُمقِ نگاهت
بگذار جان دهم جانا در راهت
مرا عاشق کرده ای و چاره ای دیگر نیست
از درد عش من؛ دیگر کسی بی خبر نیست
ای که روی تو روشن تر از مهتاب است
برای من آغوشت گرم تر از آفتاب است
به روی گل خندیدی و گلستان شد دنیا
به رویَم بخند که دلم بی تو بی تاب است
کلبه آرامش...برچسب : نویسنده : pgicto بازدید : 240