رهایی

ساخت وبلاگ
دردِ عجیبیست تنهایی، عاشقی و رسوایی

فاصله بَس نبود که قسمتم شُد این جدایی؟

همچون مرغِ عشقی محبوسم در قفس

خودت بگو کی می رسد موسم رهایی

این که عاشقم هیچ، بی اعتنایی اَت درد است

دروغ بود نگاهت که این گونه شبهایم سرد است

آغوشت را نشانم دادی اما؛ جایم ندادی

به خانه اَت چرا اما؛ به قلبت راهم ندادی

تقدیر از آنم نبود اما؛ تو که مال من بودی

میان نگرانی هایت، غافل از حال من بودی

لعنت به عشقی که انتهایش سراب است

بخت من در عشق تو انگار که خواب است

بر سر قُمار عشقت؛ زندگی دادم و جوانی

چه کم داشتی که دیگر نمی خواهی بمانی

گم بودی میان آغوشم؛ اما قدر نشناختی

حالا برو... برو که بازی عشق را باختی

رفیق نیمه راه؛ سایه ات را هم با خود ببر

شاید سایه اَت اینجاست که نمیرسد سحر

برو؛ شاید کسی دیگر به انتظارت نشسته

کسی که مثل خودت دل به جدایی بسته

 

چه بی اندازه دوستت داشتم؛ اشتباه بود

کدام زندگی؛ روزگارم با تو محکوم به تباه بود

بی اختیار آمدی؛ حالا هم بی اختیار برو

شاید تو بودی که هر روزم مثل شب سیاه بود

 

 

کلبه آرامش...
ما را در سایت کلبه آرامش دنبال می کنید

برچسب : رهایی,رهایی از زندان ذهن,رهایی علی لهراسبی,رهایی از افسردگی,رهایی از ریپورت تلگرام,رهایی از وابستگی,رهایی از شائوشنگ,رهایی از افکار منفی,رهایی از عذاب وجدان,رهایی از افکار مزاحم, نویسنده : pgicto بازدید : 245 تاريخ : چهارشنبه 31 شهريور 1395 ساعت: 20:03