کلبه آرامش

متن مرتبط با «رهایی از شائوشنگ» در سایت کلبه آرامش نوشته شده است

بُگذر از من

  • کجای این شهری که بویت هر کجا هست             کجایی که با نبودنت؛ دلم بَدجور شکستروزی آمدی، ندیدم و ندانستم کِه بودی                رفتی و به جایت هزاران خاطره نشستحالِ دل خراب بود و تو آمدی                               آمدی و دل شد مِی گسار و مستراهِ عشق از عُمقِ وجودم گذشت                       نگاهِ زیبای تو راه , ...ادامه مطلب

  • رازِ عشق

  • چون عشق آمد، برفت عقل از سر              بیچاره عاشق، تنها ماند بار دیگر صدبار گفتند مرا، دیوانگی کردی        چه میدانند اینها، ندارند از رازم خبر رازِ من رازِ عشق است، همان رازِ مگوی عشق تویی، در تو باید کنم جست و جوی تو دریایی و منم آن تشنه لب در تو غرق می شوم روز و شب گران مایه تویی و منم آن تهی دست جانم مالِ تو، ندارم جُز این چیزی بدست تو مرا جانی و جهانی، تو برایم یک آسمانی منم آن پرنده کوچک، محتاجم به مهربانی تو خط امانی به دردِ عشقِ جان سوز من نگاهی کُن جانا ... به حال و روز من تو مرا عهدی و پیمان؛ تو مرا گنجی فراوان منم آن صحرایِ تشنه، تویی آن عطرِ باران پریشان دیده ای مرا؟ خود پریشانم کرده ای خود آمدی و به عشقت، میهمانم کرده ای وَرنه این ساده دل، مستِ میخانه بود بی تو دردِ عُشاق را نداشت؛ دیوانه بود بی تو نگاهم کردی و نوشیدم از جام نگاهت رفتی و ماند دلم هنوز چشم به راهت درد دارد... به خدا درد دارد این دوری خودت بگو چقدر باید کنم من صبوری عمرم تمام است ... وقتی که نیایی       نگو که نه من، نه عشقم را نمیخواهی بی تو گم شده اَم میان طوفان روزگار      بگو ساحل آرامشم ... خودت بگو کجایی برچسب‌ها: عشق , ...ادامه مطلب

  • نازِ اُردیبهشت

  • سرآغازِ عاشقی بود نگاه گرم و مهربانت چه طعمی داشت؛ شیرینیِ خوبِ لبانتآغوشِ تو؛ جامه ای از یاس و از پَر بود از زمین کَنده و غرق بودم در موج دستانت همچو گرمی آرام و نازِ اُردیبهشت خالق هم تقدیرت را به نام من نوشت از کُنجِ لانه غَم؛ پروانه شدم باز پر کشیدم به سویت به شوق پرواز تو مقصد عشقی؛ خانه امید , ...ادامه مطلب

  • رهایی

  • دردِ عجیبیست تنهایی، عاشقی و رسوایی فاصله بَس نبود که قسمتم شُد این جدایی؟ همچون مرغِ عشقی محبوسم در قفس خودت بگو کی می رسد موسم رهایی این که عاشقم هیچ، بی اعتنایی اَت درد است دروغ بود نگاهت که این گونه شبهایم سرد است آغوشت را نشانم دادی اما؛ جایم ندادی به خانه اَت چرا اما؛ به قلبت راهم ندادی تقدیر از آنم نبود اما؛ تو که مال من بودی میان نگرانی هایت، غافل از حال من بودی لعنت به عشقی که انتهایش سراب است بخت من در عشق تو انگار که خواب است بر سر قُمار عشقت؛ زندگی دادم و جوانی چه کم داشتی که دیگر نمی خواهی بمانی گم بودی میان آغوشم؛ اما قدر نشناختی حالا برو..,رهایی,رهایی از زندان ذهن,رهایی علی لهراسبی,رهایی از افسردگی,رهایی از ریپورت تلگرام,رهایی از وابستگی,رهایی از شائوشنگ,رهایی از افکار منفی,رهایی از عذاب وجدان,رهایی از افکار مزاحم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها